Web Analytics Made Easy - Statcounter

بسته شدن همه راه‌ها به سوی آمریکا باعث شد تا کاخ سفید دوباره به سوی «سیاست‌های تعدیلی» قدم برداشته و با خبرسازی‌های مکرر از گفتگوهای چشمگیر میان ایران و آمریکا خبر دهد.

سرویس سیاست مشرق- در سالی که گذشت سیاست خارجی ایران روزهای پر فراز و نشیبی را سپری کرد، موفقیت و گشایش‌های چشمگیر در کنار برخی قدامات سیاسی با هدف راهبردسازی میدانی بخشی از فرمول‌هایی است که دیپلمات‌ها آن را کنار یکدیگر چیده‌اند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

در سال گذشته ایران به صورت رسمی به عضویت بریکس در آمد، بعد از ۶ سال سفارت‌خانه‌های ایران و عربستان در تهران و ریاض بار دیگر بازگشایی شد و در پی آن روابط ایران با کشورهایی همچون سودان و کومور از سرگرفته شد و تحولاتی هر چند محدود در روابط ایران و مصر ایجاد شد.

در نیمه دوم سال ۱۴۰۲ در پی عملیات طوفان الاقصی بیشتر توجه سیاست خارجی معطوف به تحولات فلسطین شد و تلاش‌های جدی در عرصه سیاسی و دیپلماتیک از سوی تهران برای توقف جنگ و تسهیل ارسال کمک‌های انسان دوستانه به غزه انجام شد و در همین چارچوب با تلاش‌های ایران ۲ نشست اضطراری وزیران امور خارجه سازمان همکاری اسلامی و نشست سران این سازمان در راستای حمایت از ملت فلسطین و انجام اقدام اجرایی از سوی کشورهای اسلامی برای توقف نسل‌کشی رژیم صهیونیستی برگزار شد، راهبرد سیاسی وزارت خارجه در طی عملیات طوفان‌الاقصی و پس از آن با استراتژی «دست‌ها روی ماشه» گره خورده بود.

در این میان، عادی‌سازی روابط با عربستان یکی از مهمترین تحولات در این سال بود، دو کشور ایران و عربستان در اسفندماه ۱۴۰۱ تصمیم گرفتند که روابط خود را مجددا از سر بگیرند و در سال ۱۴۰۲ سفارتخانه های خود در تهران و ریاض را بازگشایی و سفرای جدید خود را معرفی کردند.

تولد نظم جدید امنیتی در منطقه نشانه چیست؟

ماجرای مذاکرات میان ایران و عربستان نزدیک به هفت سال طول کشیده است، این گفتگوها بارها تا مرز توقف و ترک میز از سوی طرفین پیش رفته بود، جنگ یمن، نقش آمریکا در منطقه و نیز مدل مواجه شیوخ عرب با رژیم صهیونیستی طی توافق آبراهام ازجمله نقاط مهم اختلاف میان دو کشور در سال‌های اخیر بود، احیای روابط همسایگی بدون دخالت امریکا نشان داد که توافق در منطقه وابسته به متغییر خارجی نیست.

از سویی امضای توافق‌نامه میان ایران و عربستان زاویه دید جدید چین به مسئله غرب آسیا را نشان داد، در این توافق طرف چینی روی ایجاد یک سازوکار امنیتی برای جریان انرژی قابل‌عبور از هرمز تأکید کرد و این تأکید نمی‌توانست از یک سازوکار سه‌جانبه شروع نشود.

تولد یک نظم امنیتی جدید در منطقه با اتکا به قواعد همسایگی پیام‌های روشنی در خود داشت، در گزارش سالانه جامعه اطلاعاتی آمریکا درباره ایران روی به‌هم‌ریختگی امنیتی، اجتماعی و سیاسی میان ایران با همسایگان در حوزه عربی حساب ویژه بازشده و آن را دریچه‌ای برای نرمال کردن رفتار تهران ارزیابی کرده بودند، این توافق‌نامه جدید به‌طور قطعی باعث آچمز شدن محاسبات ضد ایرانی شده و جریان محاسباتی غرب را برهم خواهد زد.

اما این نظم جدید شکل گرفته در منطقه مخالفان مهمی داشت که در صف اول آن آمریکایی‌ها قرار داشتند، در آن زمان شواهد نشان می‌داد که باوجود اشتیاق ظاهری کاخ سفید در احیای روابط میان تهران و عربستان، مقامات آمریکایی به دنبال کارشکنی در ایجاد امتداد اقتصادی و سیاسی در این توافق‌نامه بودند.

به عقیده کارشناسان و اندیشکده‌های غربی، علی‌رغم تنش‌زدایی و توافق میان ایران و عربستان، باید همکاری میان این دو کشور با محدودیت‌هایی همراه می‌شد که ایجاد تعامل و همکاری میان دو دولت را سخت کند. ازجمله این محدودیت‌ها، تحریم‌های ایالات‌متحده آمریکا و غرب علیه ایران است که چشم‌انداز روابط اقتصادی عربستان با ایران و سرمایه‌گذاری این کشور در ایران را با سؤالاتی مواجه می‌کند.

موسسه واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک دراین‌باره نوشته بود:

دولت آمریکا نباید وحشت‌زده شود؛ زیرا کاهش تنش بین ایران و عربستان سعودی در راستای منافع ملی آمریکا هست. قدرت‌های منطقه‌ای از توانایی و قابلیت لازم برخوردار نیستند که بتوانند به جایگاه هژمون منطقه برسند و به همین دلیل آن‌ها سعی می‌کنند به‌عنوان قدرت‌های میانه ترتیبات جدیدی را خلق کنند و در مناطقی که آمریکا فاقد اهرم قدرت و چانه‌زنی است، به دنبال راه‌حل‌های منطقه‌ای باشند. هم‌زمان کشورهای منطقه که در ابتدا با توافق هسته‌ای ایران مخالف بودند، به دنبال گفت‌وگو با تهران درباره موضوعاتی هستند که از مذاکرات هسته‌ای حذف‌شده‌اند!

امضای توافق امنیتی همراه با تکمیل راهبردهای سیاست همسایگی باعث شد، هژمونی دیپلماتیک تهران در منطقه افزای چشم‌گیرسی یابد، این تحولات همراه با دکترین «افول آمریکا» شکل گرفته و رشد یافته است، در واقع دولت توانست دیپلماسی منفعل را بدون حضور کاخ سفید به «دیپلماسی فعال» تبدیل کند.

جنگ غزه و بازیسازی تهران در منطقه

در عرصه منطقه‌ای، سرنوشت جنگ غزه با توجه به ابتکارات تهران شامل ۳ مؤلفه یعنی فرآیند آتش‌بس، قواعد بازسازی و حکومت آتی این باریکه، بر سیاست در غرب آسیا تأثیرگذار گذاشته است، این تأثیرات می‌تواند شامل ۴ مورد مهم باشد: نوع رابطه ایران و گروه‌های مقاومت عراقی؛ نوع هماهنگی و همراهی سه‌جانبه تهران، مسکو و دمشق در بحران سوریه؛ آتش‌بس جنگ یمن و نهایتاً تعمیم توافق ابراهیم به رابطه ریاض و تل‌آویو که عملاً بر پایداری توافق پکن نیز تأثیر خواهد داشت.

نکته قابل توجه آنکه در روزهای اخیر بیش از ده جلسه در تهران و بیروت با حضور رهبران ارشد گروه‌های مقاومت در منطقه برگزار شده و آخرین وضعیت تحولات میدانی و سیاسی منطقه بررسی شده است.

تداوم حمایت از نوار غزه، تداوم حملات مقاومت عراق به تاسیسات زیرساختی دشمن بر اساس یک تقسیم‌ کار مشخص، تعیین زمان برای اخراج آمریکا از عراق توسط دولت سودانی، بررسی سناریوهای هماهنگی واکنش به حمله رژیم به رفح بخشی از خروجی‌های این جلسات بوده است.

همچنین باید گفت که ایران در طول تجاوزات دشمن صهیونیستی در سطح وزارت خارجه فلسطین نقش ارزنده داشته است، از جمله آنکه در طول مذاکرات آتش‌بس، حماس تنها نبوده و همواره وزارت امور خارجه کشورمان به عنوان بازوی مشورتی و کمکی مقاومت محسوب شده است.

ایران و آمریکا آن روی سکه گفتگو!

سیاست بازدارنده خارجی از سوی تهران باعث شد تا در سال گذشته سرویس اطلاعاتی آمریکا در همکاری با صهیونیست‌ها بار دیگر با کمک عناصر منافقین در خارج از کشور «جنگ سفارتخانه‌ها» را آغاز کنند.

هدف از استفاد از این بازی آن بود که ماشین راهبردی ایران در میدان قابل توقف نبوده و آمریکایی‌ها سعی کردند مکمل آن یعنی دیپلماسی ایران را در منطقه متوقف کنند، همچنین فعال کردن دوباره تعارضات در کردیدور قرهباغ بخش دیگرس از راهبردهای آمریکایی-عبری برای کند کردن لبه تیز اقدامات تهران در سال قبل بود.

امری که با هشدارهای قاطع ایران همراه بوده و تحرکات پروکسی آمریکایی را در نطفه خفه کرد، فاز دوم توقف اقدامات آمریکا علیه ایران پس از عملیات طوفان‌الاقصی شکل گرفت که در این مرحله نیز تروریست‌های سنتکام به نیابت از کاخ سفید سیلی‌های سختی را دریافت کردند.

بسته شدن همه راه‌ها به سوی آمریکا باعث شد تا کاخ سفید دوباره به سوی «سیاست‌های تعدیلی» قدم برداشته و با خبرسازی‌های مکرر از گفتگوهای چشمگیر میان ایران و آمریکا خبر دهد.

ازجمله روزنامه نیویورک تایمز در این‌باره نوشت:

مقامات ایرانی و امریکایی در ماه ژانویه در عمان گفتگوهای غیرمستقیم و محرمانه‌ای را در مورد تهدید روزافزون یمن برای کشتیرانی در دریای سرخ و همچنین حملات مقاومت در عراق به پایگاه‌های آمریکایی انجام دادند. وجود کانال‌های ارتباطی، حتی اگر غیرمستقیم باشد، قطعاً می‌تواند برای کاهش احتمال اشتباه محاسباتی و سوء تفاهم مفید باشد. اما همانطور که از آن زمان تا کنون دیده‌ایم، به‌ویژه در مورد حملات یمنی‌ها در دریای سرخ، تنش‌ها بین دو طرف همچنان قابل توجه است.

ورای همین خبر به خوبی نشان می‌دهد که دولت بایدن با وجود وضع گاه و بی‌گاه تحریم‌های غیر قانونی همچنان مذاکره تعدیلی را تنها گزینه روی میز ارزیابی کرده که این به معنای شکست سیاست‌های آمریکا به دلیل مواضع پیش‌دستانه طرف ایرانی است، واقعیت آن است که کانال گفتگوی غیر مستقیم میا ایران با آمریکا هیچ‌گاه بسته نبوده که این بار طرف غربی با آب و تاب از آن رونمایی کرده است، شاهد این ماجرا باز بودن کانال تبادل جاسوس‌های غربی است که بخش از راهبرد همیشگی تهران همواره روی میز قرار داشته است.

تمایل طرف آمریکایی برای اعلام این خبر حکایت از نیاز کاخ سفید به حل مسائل خود پیش از انتخابات آتی دارد، تکذیب نقش ایران برای عدم تشدید تنش در مقطع فعلی و باز گذاشتن راه مذاکره با تهران در آینده است!

در میان ماتریس چند وجهی روابط تهران با واشنگتن طرف آمریکایی به دلیل نیاز به این مسئله، مثل گذشته توپ در زمین طرف غربی قرار دارد، بایدن برای رهایی از جهنم شکست از ترامپ باید در اولین قدم جریان تندرو در تل‌آویو را خلع سلاح کند، اعطای مجوز جنایت به صهیونیست‌ها برای کسب یک پیروزی حداقلی یا مواجه کردن مقاومت غزه با امر واقع و پذیرش آتش‌بس نمیتواند آمریکایی‌ها را از وضعیت بن‌بست خارج کند!

منبع: مشرق

کلیدواژه: تحلیل روز طوفان الاقصی قیمت تحلیل روز موسسه واشنگتن عربستان سعودی ترامپ سازمان همکاری اسلامی جنگ یمن روزنامه نیویورک تایمز بریکس عملیات طوفان الاقصی خودرو قیمت های روز در یک نگاه حوادث سلامت ایران و عربستان ایران و آمریکا میان ایران کاخ سفید باعث شد آتش بس

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mashreghnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «مشرق» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۹۹۳۶۵۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

هشدار درباره آینده اقتصاد ایران

به گزارش «تابناک» به نقل از روزنامه شرق، بی‌شک یکی از مهم‌ترین حوزه‌هایی که به شکل جدی تحت تأثیر تنش‌های منطقه‌ای و همچنین رویارویی ایران و اسرائیل قرار گرفت، بحث‌های مرتبط با اقتصاد بود که در همه کشورهای منطقه نیز وجود داشته است.

در ایران نیز از ۱۳ فروردین تا ۳۱ فروردین، شاهد افت‌و‌خیزهای اقتصادی در رابطه با این تنش‌ها بودیم. اما با کم‌رنگ‌تر‌شدن این تنش‌ها و دور‌‌شدن سایه جنگ مستقیم بین دو طرف (ایران و اسرائیل) هیجان اقتصادی مسیر کاهشی را در پیش گرفت که نشان می‌دهد پارامترهای حوزه سیاست خارجی چگونه به شکل جدی،‌ فوری و مستقیم می‌توانند اقتصاد و بازار را درگیر کنند. با وجود آنکه این روند یک روند عمومی است و محدود به ایران نیست، ولی در این بین، شدت تأثیرگذاری تحولات حوزه سیاست خارجی بر حوزه اقتصادی محل بحث است.

از این‌رو به گفت‌وگویی با حسین راغفر نشسته‌ایم تا از نگاه این استاد دانشگاه و اقتصاددان، میزان و دلایل تأثیرپذیری و تأثیرگذاری اقتصاد و سیاست خارجی را بر همدیگر بررسی کنیم. آنچه در ادامه می‌خوانید، ماحصل این گپ‌و‌گفت است.

‌بدیهی است که اقتصاد هر کشوری با شدت و ضعف متأثر از تحولات حوزه سیاست خارجی و روند مناسبات دیپلماتیک است؛ تحریم، مناقشه، مذاکره، صلح، جنگ و ...‌ هر‌کدام به شکل مستقیم و غیرمستقیم تبعات خود را خواهد داشت و ایران هم از این قاعده مستثنا نیست. همچنان که در بازه زمانی ۱۸‌روزه (از ۱۳ فروردین و عملیات تروریستی اسرائیل به بخش کنسولگری سفارت ایران در دمشق تا ۳۱ فروردین)، شاهد تأثیرپذیری اقتصاد بودیم. پس از فروکش‌کردن این مناقشه و کم‌رنگ‌‌شدن سایه جنگ، بازارها هم روند نزولی و البته تدریجی خود را آغاز کرده‌اند. با‌این‌حال به نظر می‌رسد ‌در یک قیاس، شدت تأثیرپذیری اقتصاد، بازار و معیشت ایران از تحولات عالم سیاست خارجی قدری جدی‌تر از سایر کشورهاست؛ یعنی ضربه‌پذیری اقتصادی کشور بیشتر از سایر اقتصادهای منطقه‌ای و جهانی است. اگر حضرت‌عالی قائل به این گزاره هستید، دلیل یا دلایل آن چیست؟

این نکته شما درست است که اساسا اقتصاد هر کشوری در هر نقطه‌ای از دنیا، حتی اقتصادهای قدرتمند جهانی، به‌شدت متأثر از پارامترهای حوزه سیاست خارجی هستند؛ یعنی شما می‌بینید که جنگ، صلح، مذاکره، درگیری و نظایر آن چگونه حتی باعث می‌شود‌ اقتصادهای اروپایی و آمریکایی ‌یا اقتصاد چین نیز درگیر شود. اما همان‌طور که شما گفتید و کاملا هم درست بود، اقتصاد کشورها به‌رغم آنکه شباهت‌هایی با اقتصاد دیگر کشورهای منطقه‌ای و جهانی دارند، ولی هر‌کدام اقتضائات و شرایط خاص خود را هم دارند. درباره اقتصاد ایران هم یک ویژگی بارز آن، فقدان استراتژی یا برنامه راهبردی در حوزه معیشتی است؛ آن‌هم در شرایطی که بعد از جنگ تحمیلی، یک استراتژی اجرائی در حوزه سیاست خارجی تعریف و پیش برده شده که متأسفانه در تمام این سال‌ها بار اصلی آن بر دوش اقتصاد بوده است. یعنی در تمام این سال‌ها این بازار، معیشت و سفره مردم بوده‌ که به شکل جدی، مستقیم و فوری درگیر این راهبرد سیاست خارجی شده است و چون در حوزه اقتصادی و تجاری هم راهبرد یا برنامه‌ای برای کاهش آثار مخرب این راهبرد سیاست خارجی تعریف نشده‌، طبیعتا اقتصاد به‌شدت متأثر از تحولات عالم سیاست خارجی است.

‌جناب راغفر، اساسا موضوع تأثیرپذیری است یا آسیب‌‌پذیری یا ضربه‌پذیری؟

من مسئله را قدری جدی‌تر از تأثیرپذیری می‌بینم؛ چون بیشترین هزینه سیاست خارجی و بار بر دوش اقتصاد بوده است، بدون آنکه برنامه‌ای برای کاهش این آثار مخرب حوزه سیاست خارجی بر بازار و سفره مردم تعریف شود. پس بدیهی است موضوع تأثیرپذیری نیست، بلکه چیزی بیش از آن است. واقعا در این سال‌ها اقتصاد آسیب‌هایی جدی از مناسبات سیاست خارجی دیده است. یعنی این روند اجرائی در سیاست خارجی با ضربه‌های گاه مهلکی که به معیشت و سفره مردم زده، سبب شده است اقتصاد ایران از ‌سطح یک اقتصاد کم‌توان، به سطح اقتصاد ناتوان تنزل پیدا کند و اتفاقا همین موضوع باعث خواهد شد که خود راهبردها و برنامه‌های کلان سیاست خارجی هم دچار چالش شود و به اهداف ترسیم‌شده خود دست پیدا نکند که کاملا طبیعی خواهد بود. مسجل است وقتی راهبردهای سیاست خارجی با یک اقتصاد ناتوان و ضعیف همراه شود، وقتی با یک تورم افسارگسیخته و سقوط بی‌سابقه ارزش پول ملی توأم شود، نمی‌تواند آن‌طور که باید قدرت بازدارنده‌ای در سطح منطقه و بازیگران پیرامونی برای ایران ایجاد کند.

‌اگر بخواهیم آسیب‌‌شناسی را قدری عمیق‌تر کنیم، موج سینوسی نرخ ارز، سکه، طلا و‌... شاخصی برای سنجش توان اقتصادی در اجرای راهبردهای تعریف‌شده سیاست خارجی کشورها و مشخصا ایران خواهد بود؟ درست است؟

سؤال خوبی را مطرح کردید. برای پاسخ به این پرسش، شما کافی است به تجربه فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نگاه کنید که معیار سنجش اقتصاد کم‌توان یا ناتوان مشخص شود.

‌چطور؟

ببینید، وقتی کشوری با یک اقتصاد کم‌توان‌ یا به طریق اولی با اقتصاد ناتوان و مسئله بغرنج تورم، فساد و فقدان برنامه‌های منسجم، واقع‌بینانه و غیرشعاری تجاری، ناکارآمدی و ناتوانی نهادهای اجرائی و هزاران مشکل دیگر روبه‌روست، طبیعتا نمی‌تواند نفوذ نظامی خود را در کشورهای دیگر افزایش دهد یا همین نفوذ نظامی فعلی را هم ادامه دهد. در‌واقع پیش‌شرط و لازمه حضور، نه‌تنها وجود یک اقتصاد پویا در داخل کشور‌، بلکه همراهی و همکاری اقتصادهای موازی دیگر کشورهای منطقه‌ای و جهانی است که به نحوی بتوانند از این راهبرد سیاست خارجی ایران حمایت کنند؛ کما‌اینکه می‌بینید وقتی یک ابرقدرت مانند آمریکا به دنبال برنامه‌ریزی نظامی یا تعریف حوزه نفوذ در مناطق دیگر است، سعی می‌کند علاوه بر آمادگی اقتصادی و تجاری داخلی برای تأمین هزینه‌های این حوزه نفوذ، اقتصاد کشورهای دیگر را هم به‌خط کرده و با خود همراه کند که اصطلاحا هزینه نفوذ آمریکا بین همه بازیگران ذی‌‌مدخل سرشکن‌ و بین آنها تقسیم شود که در نهایت امر، هزینه آمریکایی‌ها هم کمتر شود.

اما در مقابل ما می‌بینیم که مثلا اتحاد جماهیر شوروی درست برعکس آن را فکر و رفتار می‌کرد. یعنی شوروی به دنبال آن بود که خودش به تنهایی هزینه نظامی کشورهای اقماری بلوک شرق را تأمین کند؛ آن‌هم در شرایطی که وضعیت بحرانی اقتصادی و فساد سیستماتیک در ساختار اتحاد جماهیر شوروی توان تأمین این میزان از هزینه نظامی را از مسکو گرفته بود و در نهایت همین نگاه غلط در آن سال‌ها هزینه‌های هنگفتی بر اقتصاد شوروی گذاشت. اما آمریکا، نه امروز‌ بلکه حتی در همان سال‌های جنگ سرد، سعی می‌کرد هزینه جنگ‌افروزی و حمله به دیگر کشورها را از طریق کشورهای دیگر و اصطلاحا متحدان خود تأمین کند. بنابراین هر‌کدام از همراهان و متحدان آمریکا سهمی را از این هزینه نظامی و تسلیحاتی آمریکا پرداخت کردند و این سیاست باعث شد آمریکا بار عمده هزینه‌های نظامی و حضور خود در سایر کشورهای جهان را به‌شدت کاهش دهد؛ سیاستی که در نهایت موجب شد‌ کمترین تأثیر مخرب بر اقتصاد داخلی ایالات متحده و وضعیت معیشتی آمریکایی‌ها را به دنبال داشته باشد. در‌حالی‌که در همان دوره، اقتصاد شوروی در چنین فرایندی درگیر سیاه‌چاله فساد سیستماتیک بود. این اتفاق باعث شد میزان نارضایتی‌های عمومی در شوروی به قدری افزایش پیدا کند که نهایتا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را به دنبال داشت؛ چون مردم شوروی از یک سو می‌دیدند که سیستم و نظام تصمیم‌‌گیر با شعارهای سوسیالیستی، کمونیستی و مارکسیستی و آرمان ایجاد یک دنیای بهتر برای همه مردم جهان، هزینه‌هایی را بر اقتصاد و معیشت مردم شوروی تحمیل می‌کرد‌ و از سوی دیگر هم‌زمان همین مردم شوروی‌ می‌دیدند که خانواده‌ها و نزدیکان اعضای «پولیت برو» و حزب کمونیست شوروی، یک زندگی مرفه افسانه‌ای و کاملا متفاوت‌ با معیشت سخت مردم را دارند و این برای مردم شوروی غیرقابل‌تحمل شد و به دنبال این نگاه، در نهایت‌ سیستم اتحاد جماهیر شوروی به سرنوشت فروپاشی دچار شد. از این تجربه می‌خواستم به نکته مهمی برسم که باید از شباهت به این تجربه پرهیز کرد. البته بی‌انصافی است این را نگوییم که صرف این هزینه‌ها در تمام این سال‌ها، دستاوردهای بزرگی را هم برای ایران به همراه داشته است. من بشخصه این مسئله را منکر نیستم و بر آن صحه می‌گذارم و اتفاقا می‌خواهم در یک گام رو به جلو، این را هم بگویم که این یک ضرورت تام برای هر کشوری است که بخواهد استقلال خود را حفظ کند و سیاست خارجی بدون وابستگی به بلوک‌های قدرت تعریف کند.

‌پس مشکل کجاست؟

مشکل اینجاست که با وجود این دستاوردهای بزرگ، تبعاتی را هم شاهد بوده‌ایم که بزرگ‌ترین آن، شکل‌گیری نابرابری‌های بی‌سابقه اقتصادی است که در نهایت موجب توزیع ناعادلانه منابع و فرصت‌ها شده است؛ به نحوی که در این سال‌ها شاهد پیدایش انواع و اقسام فسادهای عجیب‌و‌غریب بوده‌ایم و شما هم می‌دانید که بروز این میزان از فساد، نقش عمده‌ای از انتقادهای هر‌روزه مردم را به دنبال داشته است. البته در کنار آن، دیگر موضوعات اجتماعی و فرهنگی هم بر شدت انتقادهای هر‌روزه بخشی از مردم افزوده است.

‌اتفاقا نکته مهم اینجاست که پیرو اذعان شما به برخی دستاوردهای ناشی از آن استراتژی سیاست خارجی، مشکلات اقتصادی و معیشتی حال حاضر متأسفانه دستاوردها را هم کم‌رنگ‌تر از آن چیزی که هست، نشان می‌دهد؟

من با این گفته شما موافقم. مثلا ما به رغم آنکه دستاوردهای بی‌سابقه‌ای در حمله موشکی و پهپادی ایران به اسرائیل داشتیم، اما این مسئله باعث نشد بخشی از جامعه ناراضی و منتقد به دلیل این حمله و دستاوردهای آن، احساس رضایت یا غرور کند و از انتقادهای خود عقب‌نشینی کند. دلیل آن نیز کاملا روشن است؛ چون با وجود آنکه ما با استراتژی نظامی خود به دستاوردهای درخور توجهی دست پیدا کرده‌ایم، اما به موازات آن بعضا شاهد توزیع ناعادلانه فرصت‌ها و منابع هستیم و این باعث شده که ما شاهد شکل‌گیری یک ساخت سیاسی متفاوت از آن چیزی باشیم که در سال‌های ابتدایی و دهه اول انقلاب تعریف کرده بودیم. یعنی اکنون یک طبقه از افراد دارای قدرت، تقریبا تمام فرصت‌های اقتصادی و تجاری و سرمایه‌های کشور را در چنبره خود قرار داده‌اند و طی همین سال‌ها هم فرصت‌های گسترده‌ای از اکثریت جامعه سلب و دریغ شده‌ که این میزان از انتقادهای بی‌سابقه را به وجود آورده است. نکته مهم‌‌تر اینجاست که متأسفانه این روند اجرائی که این وضعیت غیرقابل توجیه و غیرقابل دفاع را شکل داده است، حامیان جدی هم دارد؛ حامیان جدی‌ای در نهادهای اجرائی که تلاش دارند کماکان خودشان برندگان تداوم سیاست‌های جاری باشند و فرصت‌های نابرابر و منابع را برای خود حفظ کنند.

 ‌با همه این اوصاف، شما دوربرگردانی را هم برای این وضعیت متصورید؟

اگر بخواهیم نگاه واقع‌بینانه‌ای داشته باشیم، خیر.

‌به چه دلیل؟

چون به نظر من این نهادهای اجرائی علاوه بر آنکه خودشان بانی وضع کنونی و مدافع تداوم شرایط حال حاضر کشور هستند؛ اما باید این را هم در نظر گرفت که هر‌کدام از آنها به شکل جزیره‌ای و مستقل عمل می‌کنند؛ یعنی حتی اگر هر‌کدام از این نهادها به دنبال تغییر وضعیت هم باشند، به‌تنهایی توان اصلاح شرایط را ندارند. با این نگاه، نه دولت به‌تنهایی می‌تواند این کار را بکند، نه مجلس و نمایندگان چنین توانی را به شکل مستقل و مجزا دارند و نه قوه قضائیه هم از چنین ظرفیت و پتانسیلی برخوردار است که بخواهد مجرد از دیگر نهاد‌های تصمیم‌گیر وارد عمل شود؛ بنابراین اگر می‌خواهیم یک دور‌برگردان متصور باشیم، باید نهادی فراتر از این قوا به دنبال اصلاحاتی بنیادین باشد و این مسئله مستلزم یک عزم سیاسی است که همه نهادها و قوا را تجمیع کند تا یک برنامه اصلاحی درست، منسجم و واقع‌بینانه با یک کار کارشناسی‌شده برای توزیع مناسب و عادلانه منابع و فرصت‌ها بین آحاد جامعه به وجود آید.

‌جناب راغفر چند بار از موضوع توزیع نابرابر منابع و فرصت‌های اقتصادی یاد کردید. اگر به شکل مصداقی وارد شویم، از نگاه حضرت‌عالی چگونه می‌توان این توزیع ناعادلانه را اصلاح کرد؟

اگر به شکل مصداقی حرف بزنیم، یکی از راه‌های در دسترس برای توقف توزیع ناعادلانه منابع و فرصت‌ها مجبور‌کردن همه بخش‌های اقتصادی برای پرداخت مالیات است که در این سال‌ها از پرداخت مالیات تبعیت نکرده‌اند. که اگر این مالیات‌ها اخذ شود، نه‌تنها یک برابری با بیشتر جامعه خواهد داشت؛ بلکه می‌تواند منابع بودجه‌ای بیشتری را هم برای بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی در اختیار دولت قرار دهد. مسئله دیگر رسیدگی واقعی به موضوع فساد است که بخش عمده انتقادات مردم را به دنبال دارد. موضوع مهم‌تر تغییر رویه بانکی و بانکداری در کشور است که همه آنها نیازمند یک عزم سیاسی جدی است که البته به باور من در شرایط فعلی چنین عزم سیاسی و اراده جدی وجود ندارد.

‌نکته مهمی که شاید برای اولین بار در بازه زمانی تنش ایران و اسرائیل مطرح شد، تأثیر نرخ ارز، سکه و طلا بر سلسله کنش‌ها و واکنش‌ها و اقدامات متقابل تهران است؛ یعنی صداهایی شنیده شد، دال بر اینکه نرخ‌های تلگرامی و فردایی ارز و طلا و سکه می‌تواند دست ایران را برای موازنه قوا با تل‌آویو ببندد. این در حالی است که در تمام سال‌های اخیر اساسا بازارهای موازی هیچ‌گاه از طرف دولت‌ها به رسمیت شناخته نشده است و گاهی هم در تلاش بوده‌اند با پلیسی‌کردن اقتصاد و بازار، مانع از تأثیرگذاری آن شوند. البته دیدیم که دولت سیزدهم و بانک مرکزی در عرضه طلا حتی بیشتر از نرخ‌های تلگرامی و فردایی اقدام به قیمت‌گذاری کرد. آیا این نکات دال بر به رسمیت شناختن دوفاکتوی بازارهای موازی از سوی نهادهای اجرائی، دولت و بانک مرکزی است؟

اساسا موضوع چندنرخی‌شدن ارز و سکه و طلا و تئاتری که به نام بازارهای موازی در تمام این سال‌ها به وجود آمده، نتیجه عملکرد همان طبقه اقتصادی است که در سایه توزیع نابرابر و ناعادلانه فرصت‌ها و منابع، بانی وضعیت کنونی هستند. اکنون هم این دست موضع‌گیری‌ها و اقدامات نوعی فرافکنی و فرار رو به جلو از شرایط جاری است. ببینید، همه مسئله در این خلاصه می‌شود که اقتصاد حال حاضر کشور یک اقتصاد کم‌توان نیست؛ بلکه یک اقتصاد ناتوان است و این اقتصاد ناتوان، عملا ظرفیت و پتانسیل تأمین منابع و هزینه‌ تنش‌های جدی را ندارد. با توجه به آنچه قبل‌تر گفتم، در این سال‌ها ایران به‌تنهایی با این اقتصاد ناتوان به دنبال اجرائی‌کردن سیاست خارجی مدنظر خود بود و به دنبال آن همواره سعی دارد هزینه‌های عملیاتی‌کردن این استراتژی و نفوذ خود را در منطقه به‌تنهایی متقبل شود.

درصورتی‌که ما می‌بینیم آمریکا اکنون با پول کشورهای حاشیه خلیج فارس و استفاده از بخشی از خاک و سرزمین آنها توانسته است یک نفوذ نظامی، اطلاعاتی و امنیتی را برای خود ایجاد کند. پایگاه پنجم دریایی در بحرین است. پایگاه هوایی گسترده در قطر و دیگر کشورهای حاشیه خلیج فارس؛ یعنی هزینه نظامی آمریکا در منطقه غرب آسیا برای تقابل با ایران تنها از جیب آمریکا پرداخت نمی‌شود؛ بلکه اقتصادهای موازی و همسو در بین کشورهای عربی هم به آمریکایی‌ها کمک می‌کنند و این هزینه بین آنها تقسیم می‌شود. این در حالی است که ایران با این اقتصاد ناتوان به‌تنهایی دارد هزینه نفوذ خود را در منطقه می‌پردازد. طبیعتا این شرایط اقتصادی داخلی را بیش‌ازپیش بحرانی می‌کند و اگر تا پیش از این برخی واقعیت‌های جاری در اقتصاد و بازار از سوی نهادهای متولی نادیده گرفته می‌شود، اکنون مشکلات به جایی رسیده است که نمی‌توانند آن پارامترها را نادیده بگیرند و به قول شما شاید برای اولین بار کار به جایی رسیده است که ناچارند واقعیت‌های بازار را هم در نظر بگیرند و اذعان داشته باشند که این قیمت‌ها می‌تواند روی روند‌ها اثرگذار باشد. همین نکته نشان می‌دهد به همان اندازه که پارامترهای حوزه سیاست خارجی، مذاکره، تنش، مناقشه، جنگ و صلح می‌تواند روی بازار و اقتصاد و معیشت اثرگذار باشد، برعکس آن هم صادق است؛ یعنی وضعیت اقتصادی و معیشتی و تجاری هم می‌تواند روی توان دیپلماتیک، نظامی و امنیتی کشورها اثر خود را بگذارد.

شما می‌بینید در اقتصاد ناتوان ایران که تولید در آن تعطیل است، تنها منبع برای تأمین هزینه‌ها و بودجه نظامی ما در منطقه از طریق فروش منابع طبیعی است که قاعدتا کفایت نمی‌کند؛ چون ایران به‌تنهایی باید این هزینه و هزینه گروه‌های همسو را پرداخت کند و برخلاف روند آمریکا هیچ اقتصاد موازی در منطقه و جهان به ایران کمک نمی‌کند تا بخشی از این هزینه‌ها را پرداخت کند. پس وقتی فروش منابع طبیعی هم کفاف این هزینه‌ها را ندهد، قاعدتا نهادهای اجرائی به سمت افزایش نرخ ارز می‌روند، پس اصلا مهم نیست که این نهادها و متولیان چه می‌گویند یا اصلا این بازارها و قیمت‌ها را قبول دارند یا خیر. مهم اقتصاد ناتوان امروز کشور است که قادر به خلق ارزش افزوده نیست و هم‌زمان با آن، هزینه‌های گسترده هم باعث شده که این اقتصاد بحران‌زده از پس هزینه‌ها برنیاید. همین روند موجب شده یک معادله ناترازی بین هزینه‌ها و درآمدها به وجود آید و هم‌زمان با آن، این دست‌کردن در جیب مردم به نام مالیات، انتقادات بی‌سابقه و فزاینده را به نقطه سرریز برساند.

‌به مالیات اشاره کردید. این تناقض در ماهیت اقتصاد ایران را چگونه می‌بینید. از یک سو متولیان اجرائی داعیه اقتصاد کوپنی، تعاونی‌محور، دولتی و حمایت از مردم به نام یارانه را دارند و از سوی دیگر و هم‌زمان به شدیدترین شیوه کاپیتالیستی از هر روزنه‌ای به دنبال کسب مالیات هستند؟ ریشه این تناقض در کجاست؟

این نکته شما درست است و ما شاهد یک اقتصاد لیبرالیستی به‌شدت لجام‌گسیخته در ایران هستیم؛ اما ریاکاری در این است که این شیوه‌های اقتصاد لیبرالی و کاپیتالیستی با نام‌های انقلابی و عقیدتی توجیه می‌شود و درد مضاعف آنجاست که اتفاقا برخی رسانه‌های رسمی هم مروج چنین نگاهی در اقتصاد هستند؛ اما ریشه این تناقض در کجاست؟ در همان نکاتی است که قبلا گفتم. وقتی طبیعتا دولت و نهادهای متولی نمی‌توانند با اتکا به فروش منابع طبیعی هزینه‌ها را تأمین کنند و در کنار آنچه به‌عنوان نرخ‌سازی دلار، سکه و طلا در بازارهای رسمی و موازی برای تأمین کسری بودجه و تأمین نیازها و هزینه‌های خود در نظر دارند، از سوی دیگر هم به نام مالیات دست خود را در جیب مردم کرده‌اند. اینجا دو نکته مهم وجود دارد؛ اول آنکه برخلاف ادعای اقتصاد غیر‌ لیبرالیستی و مردمی، اکنون شدیدترین تبعیض‌ها و نابرابری‌ها به نام مالیات انجام می‌شود. نکته دیگر آن است که همه بخش‌های اقتصادی مالیات پرداخت نمی‌کنند که این هم بخشی از انتقادات جامعه را شامل می‌شود؛ بنابراین قبلا هم اشاره کردم و دوباره هم تأکید می‌کنم تا زمانی که این نظام مالیاتی و این تناقض در حوزه اقتصادی وجود دارد، قطعا امیدی به بهبود و حتی تعدیل شرایط و مشکلات کنونی نیست.

‌سؤال پایانی را قدری شخصی‌تر کنم. کمتر کسی وجود دارد که نشست سال گذشته حضرت‌عالی و آن گریه‌تان برای آینده کشور را دیده باشد و تحت تأثیر قرار نگیرد که نشان از دلسوزی‌تان برای ایران دارد؛ اما در‌این‌بین دو گزاره بسیار پررنگ برای ترسیم آینده اقتصاد کشور مطرح است؛ «فروپاشی اقتصادی» یا «ونزوئلایی‌شدن اقتصاد» که به نظر می‌رسد از مجموعه گپ‌و‌گفت‌هایی که قبلا با شما داشتم، حسین راغفر جزء آن دسته از کارشناسان و اقتصاددانانی است که روی سناریوی ونزوئلایی‌شدن اقتصاد ایران تأکید دارد؛ کما‌اینکه نرخ‌های تورم هم نشان می‌دهد این گزاره بیشتر نزدیک به واقعیت است؛ اما سؤال اینجاست که آیا تداوم و تشدید ونزوئلایی‌شدن اقتصاد نمی‌تواند نهایتا به سناریوی فروپاشی اقتصادی هم منجر شود؟

سؤال بسیار خوبی است. اتفاقا بله، می‌تواند. وقتی ما چندین سال است با تورم دو‌رقمی درگیر هستیم، به‌هیچ‌عنوان نمی‌توان تضمین کرد که در مدت چند ماه یا یک سال آینده این تورم دو‌رقمی، سه‌رقمی نشود. نگاه نکنید که دولت و بانک مرکزی برخی از آمارها را مخفی می‌کنند یا دست به آمارسازی می‌زنند و در آمارها دست می‌برند تا به خیال خود وضعیت را قدری مثبت و گل و بلبل نشان دهند. واقعیت‌های تلخ در اقتصاد، بازار و معیشت و سفره مردم چیز دیگری می‌گوید. مردم هر روز با گوشت و پوست و استخوان این تورم لجام‌گسیخته را که به شکل آسانسوری بالا می‌رود، درک می‌کنند. از طرف دیگر واقعیت‌های جاری در حوزه سیاست داخلی و سیاست خارجی و مسائل جاری فرهنگی و اجتماعی هم مؤید آن است که اگر روند کنونی ادامه پیدا کند، شاید اقتصاد ایران از گزاره ونزوئلایی‌شدن به سمت فروپاشی میل کند. یقینا این و انتقادات گسترده و بی‌سابقه مردم که تقریبا اکثر جامعه را در بر گرفته است، به موازات فساد و تورم افسارگسیخته از سناریوی ونزوئلایی‌شدن فراتر خواهد رفت. 

دیگر خبرها

  • روزنامه شرق: بهترین فرصت مذاکره مستقیم با آمریکا را از دست ندهید! / اجرای برجام و FATF اولویت نظام پس از عملیات وعده صادق
  • تمامیت‌خواهی پارلمان اروپا فقط برای دلخوش‌کنی صهیونیست است
  • تمامیت خواهی پارلمان اروپا فقط برای دلخوش کنی صهیونیست است
  • هیچ بستری برای مذاکره بین اوکراین و روسیه وجود ندارد
  • تهدید به بازنگری در دکترین هسته‌ای؛ آیا امیدی برای توافق باقی مانده؟
  • محمد صدر: ایران با اسرائیل درگیر نشد، با ناتو رو در رو شد
  • آیا دکترین هسته‌ای ایران تغییر کرده است؟
  • هشدار درباره آینده اقتصاد ایران
  • خودرو جایزه کم مصرفان برق/ توافق نفتی آمریکا و چین
  • مناسبات دوجانبه و مهمی میان ایران و پاکستان وجود دارد